متن ادبی درباره شهر شیراز
سلام به همراهان همیشگی سایت شیرازبین ما برای شما عزیزان بهتر از جان ” متن ادبی درباره شهر شیراز” برایتان اماده کردیم امید واریم این پست مورد پسند شما باشد با ما همراه باشید.
متن ادبی در مورد شیراز
این شهر فقط در حافظیه و سعدیه و برخی موزه ها و نقاط دیدنی خلاصه نمی شود. هر چند سلاطین بزرگی در طول تاریخ از آن به عنوان مرکز حکومت خویش استفاده کرده اند.
در واقع بخش بزرگی از شیراز قدیم توسط آغا محمد خان قاجار پس از هجوم و ترکتازی هایش به این شهر و برچیدن سلسله زندیه از بین رفته است. از شعرای نامدار این شهر می توان به حافظ و سعدی و قاآنی و بسیاری دیگر از بزرگان و مشاهیر علم و ادب اشاره کرد.
شیراز شکرانه آفرینش است، شیراز، شهر یادمانهای باستانی است. از عهد هخامنشیها، شهر تخت جمشید و پاسارگاد است. شهر دشت ارژن است و یادآور ایثار آریوبرزنها، شهر طمانیه و شکوه تاریخ است. شهر باورهای اهورایی و بعدها، شهر شکوفائی کیش یزدانی اسلام است. شهر نزول اجلال حضرت احمد بن موسی(ع) است. شهر قرآن، شهر لسانالغیب ، حافظ، شهر سعدی، شهر عرفای شوریده حال، همچون مشتاق علیشاه است که از قم تا شیراز، در مشت بسته خویش با پای پیاده آتش فروزان رهآورد و در جوانی صاحب کشف و کرامات شد. شیراز، شهر هنرهای سنتی است، شهر معماری زیبای ایران در سدههای میانه، شهر خط نگارهها، شهر منبت، شهر قرآن نگارهها، شهر شاعران قرآن نگار، چون وصال شیرازی که 97 بار قرآن را در خط خوش استنساخ کرده است و امروزه تزئین موزههای جهان است و نیز، شیرین و فرهاد را شیرینتر از شکر سرود و چند قطره از عشق عارفانه خویش را در آن چکاند.
شیراز، شهر باغهای نارنج است و نارنجستانها، شهر گلزارها و گلستانها است. شهر بوستانهای طبیعت، در شهر گلستانهای دانش و معرفت. شهر حجرهها و حوزهها، شهر مکتبها و مکتبخانهها، شهر دانشگاهها و محافل علمی و در یک کلام شیراز، شهر هنر ومعرفت است. چنین شهری با بهاری دلانگیز، هر سال نوروز، سفره عید میگسترد و در میان خرمنی از گل و ریحان از دور و نزدیک هزاران مهمان را بر خویش میخواند.
نوروز را با ما به شیراز سفر کنید و در شیراز بر سر سفره عید بنشینید.
شیراز از پشت شیشه هواپیما
در هواپیما، حتی اگر چشمان خود را بسته باشید، وقتی بر آسمان شیراز برسید، با سکر اثیری هوای شیراز، چشمهای خود را خواهید گشود. یک الهام و یک ندای غیبی ورودتان را به آسمان شیراز که آبیتر از تمام آسمانهاست و خورشید آنجا تلالو دیگر دارد، خبر میدهد.
از پنجره هواپیما، زمین را نگاه میکنید که رفته رفته، درشتتر و برجستهتر میشود. درختان سبز، قامت میافرازند، خانهها شکل میگیرند. باغ ارم از دور جان میگیرد و مثل یک قلب ملتهب، شما را میخواند. این سویتر، باغ عفیفآباد است که در زیبایی و طراوت پهلو به ارم میزند و این طرفتر باغ و نارنجستان قوام. هر سو که نگاه کنید، باغی است با عمارتی زیبا و دیدنی. در یک لحظه، همه ویژگیهای شیراز را از یاد میبرید و فقط و فقط میاندیشید که شیراز، شهر باغها و خانههای قدیمی است. باغ موزههایی که معماری زیبای ایران را از دوران صفویه تا عهد قاجار برای همیشه تاریخ به نمایش گذاشته است.
هواپیما هنوز در آسمان شهر دور میزند رکنآباد و مصلا نیز از دور خود را نشان میدهند و ذهنت به یاد
شعر حافظ به ترنم میآید:
“بده ساقی می باقی که در جنت نمییابی
کنار آب رکنآباد و گلگشت مصلی را…”
آن گنبد نیلگون که بر روی یک بنای مستطیلی است و در وسط یک باغ پر از گل است، آرامگاه سعدی است که شما هم مانند تمام مردم ایران به نام سعدیه میشناسید. شیرین زبانترین شاعر ایران در تمام تاریخ و به اعتباری عاشقترین شاعر ایران که عشق را به زبان مردم و همه مردم جار میزند.
“عشق سعدی، نه حدیثی است که پنهان ماند
داستانی است که بر هر سر بازاری هست”
وقتی، نقش سعدی و حافظ در هم آمیزد، فضای شیراز چنان انباشته از شور و مستی میشود که خواجوی کرمانی از شهر و دیار خویش قصد شیراز میکند و در آن شهر چهره در نقاب خاک میکشد و برای خود میسراید :
“استاد غزل سعدی است پیش همه کس اما
دارد سخن خواجه طرز سخن خواجو”
از آن سوی شهر، دروازه قرآن پیداست و دورترها تخت جمشید، پلهها و ستونهای سنگی خود، مثل شهر سنگستان، هنوز هم تاریخ را به نظاره ایستاده است. با شیراز، هم سطح شدهای. دیگر هیچ خبری از آنچه دیدی نیست جز درختها و ساختمانهایی که به سرعت، از پشت پنجره و شیشه هواپیما، عبور میکنند و تو مثل دیگران خود را برای پیاده شدن آماده میکنی.
استقبال از تو
در که باز میشود نسیم باد نوروزی و لبخند و گل ونقل، از تو استقبال میکنند. همان نسیم که بقول حافظ: “از این باد از مدد خواهی، چراغ دل بر افروزی“. بهار و شیراز، دامن گسترده است که تو را پذیرا باشد. نوروز باستانی در شیراز باستانی، دیدنی است.
میزبانان، عندالورود، همراه عطر نارنج و بهارنارنج، در یک دفترچه کوچک راههای شهر را و امکانات آن را به تو عرضه میدارند. و شاید قبل از مطالعه این دفترچه کوچک، درباره شیراز خوانده و داشته باشی که مساحت شهر چقدر است، از شمال و جنوب و شرق و غرب تا کجا دامن گسترده است و به کجا منتهی میشود و کدام خیابانها در کدام مسیرها پیش روی تو هستند.
هتلها و مهمانپذیرهایش و آنجاها که میتوانی بیاسایی کجاست و شمارهتلفنهای آنها کدام است و از این دست اطلاعات که بسیار ضروری است. اما بیگمان که تو وسایر میهمانهای شیراز، قبل از آمدن، مکان سکونت را پیشبینی کردهای تا در تراکم میهمانان بلاتکلیف نمانی.
رسم است که هر سال، در باغ ارم یا هر باغ بزرگ شیراز، یک سفره بزرگ هفت سین میگسترند که مهمانان بر دورش حلقه بزنند و نفس در نفس همدیگر دعای تحویل بخوانند.
چه لذتی دارد، نفس به همدیگر دادن و با هم خواندن “یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبرالیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال” و احساس میکنی که همه ایران را در همه دورههای تاریخ و لحظات شیرین در کنار خود داری که خداوند، صدای همه را هم میشنود. احساس میکنی هوا بسیار روشن شده است و از همه جای شیراز بوی نارنج بر میخیزد و تو سبکبال، شهر را زیر پا میگذاری.
دیدنیهای شیراز
حافظیه
آرامگاه حافظ، شاعر قرن هشتم، در شیراز قرار دارد و این مکان یکی از جاذبههای تاریخی این شهر است. این آرامگاه ۶۵ سال بعد از درگذشت حافظ به دست وزیر حاکم وقت در شیراز ساخته شد و در طول سالها بارها مورد بازسازی و مرمت قرار گرفت. حافظیه دو صحن شمالی و جنوبی دارد و تالاری به طول ۵۶ متر و عرض ۸ متر این دو صحن را از هم جدا کرده است. این تالار باشکوه ۲۰ ستون سنگی به ارتفاع ۵ متر دارد.
حمام وکیل
حمام وکیل در دوره زندیه در مرکز شیراز، در نزدیکی بازار وکیل ساخته شد. در ساخت این حمام از پیشرفتهترین معماری زمان خود استفاده شد. گرم خانه با سنگفرش پوشیده شده و در زیر سنگفرشها دالانهایی باریک وجود دارد تا هوای گرم و بخار در آن جریان یابد و باعث گرم شدن کف حمام شود. برای اینکه از ورود هوای سرد به داخل حمام جلوگیری شود درب ورودی آن را کوچک ساختهاند و ورودی به رختکن، زاویه دار ساخته شده است.
مسجد وکیل
مسجد وکیل مسجدی از دوره زندیه است که معماری زیبایی دارد. این مسجد دو ایوان و دو شبستان شرقی و غربی دارد. در شبستان جنوبی ۴۸ ستون سنگی مارپیچ ساخته شده که از تماشایی ترین قسمتهای مسجد است.
آدرس: استان فارس، شیراز، خیابان آیت الله طالقانی، غرب بازار وکیل
سعدیه
سعدیه جایی است که سعدی در اواخر عمر خود در آنجا زندگی کرد و پس از مرگ هم در همان جا به خاک سپرده شد. آرامگاه این شاعر بزرگ یک گنبد فیروزهای دارد که بر روی ۸ ستون مختلف قرار گرفته، دیوارهای آن مرمرین است و قبر سعدی در وسط آن قرار دارد.
بر اساس باور قدیمی، شستشو لباس در این آب، خاصیت شفابخشی به لباس میبخشد.
شیراز، به تنهایی، یک ایران است و به اندازه تمام ایران دیدنی دارد. هر ایرانی که ریشه در ایران دارد و بر سرزمین خود میبالد، پیش از هر چیزی به سراغ ریشهها میرود. ریشههای ما در تاریخ ما نهفته است؛ در شکوه ایران بزرگ که امروز، تخت جمشید و کاخ داریوش نمادی از آن است.
در وسعت فراخ کاخ تخت جمشید و در پاسارگاد که کنار شیراز و در فاصلهای از آن قرار دارد، در سکونت رمزآمیز خود، حکایت سالها و سدههای باستان را بازگو میکنند. پاسارگاد، جان میگیرد. داریوش، شاه شاهان، روز نوروز بار عام داده است. مردان، دروازههای شهر و درهای کاخ را گشودهاند. از در ودیوار شهر و کاخ، شالهای رنگی آویختهاند و همه جا را با گل و ریحان زینت بخشیدهاند. دبیران، پیشهوران، صنعتگران، دهقانان و جنگاوران صف اندر صف ایستادهاند.
مراسم نوروزی ادا میشود. اگرچه من و تو و همه ما هیچ صدایی نمیشنویم ولی خود را در دوران هخامنشیها و درون کاخ احساس میکنیم.
یک لحظه به خویش میآیی و درمییابی، همه کاخها را در سکوت گشتهای و آنچه دیدهای و دریافتهای، سنگها و سرستونهای کاخ، با زبان سکوت با تو گفتهاند.
به درون شهر بر میگردی، شهر را که میگردی از کنار ارگ کریمخانی میگذری و یک لحظه صدای وکیلالرعایا را میشنوی که “امام قلی” را فرمان میدهد، پس از مراسم نوروزی، با تمام نیروهای خود پا در رکاب بگذارد و در قشم، پرتغالیهای متجاوز را در هم بکوبد.
اینجا حافظیه است. تربت شیفته مردی که از برکت نیایشهای شبانه و دعای سحری خویش، پرده های اسرار را کنار زد و به اشراق محض رسید، قرآن را در سینه گذاشت و لسانالغیب شد. بر سر مزارش که میرسی، بی اختیاز زمزمه میکنی:
“بگشای تربتم را، بعد از وفات، بنگر
کز آتش درونم، دود از کفن برآید”
پیرمردی خوش سیما و خوب سیرت بر مزار حافظ نشسته است و برای هر مهمانی که از راه میرسد از دیوان خواجه تفال میکند. از راه میرسی، دست روی سنگ مزار خواجه میگذاری و فاتحه میخوانی و آنگاه صدای پیرمرد خوش الحان برمیخیزد.
“دست از طلب ندارم، تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان، یا جان ز تن برآید”
میگویند روزگاری شاهی جبار که با ایران و شیراز و از جمله حافظ عناد داشت، به تحریک وزیر خود “مگس” قصد ویرانی مقبره حافظ را کرد. متولی مقبره خواجه در مقام ممانعت، کار را به آنجا رساند که “مگس” از دیوان خواجه فال بگیرد و از خود بپرسد مقبره را ویران بکند یا نه و خواجه پاسخ داد:
“ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری”
در سعدیه حالی دیگر پیدا میکنی. بر سر تربت مردی ایستادهای که روحانی است و جذبه و روحانیش بر تمام گستره دهه هشتم هجری درجهان اسلام، سایه افکنده است. از لبنان تا هند را گشته و از تجارت تا کار گل را تجربه دیده است. گلستانش را با آیات قرآن و بوستانش را با احادیث آذین بسته است.
“چشم بگشا که جلوه دلدار
متجلی است از در و دیوار
این تماشا چون بنگری گویی
لیس فیالدار، غیره دیار”
او شخصیتی است که نمیتواند روزگار را بدون عشق سپری کند
“گفتم آهندلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
سعدیا دور نیکنامی رفت
نوبت عاشقی است یکچندی”
و خود میداند، عشق را بیانی شیرینتر از بیان و زبان او نیست و در حق خود نیز سخن را تمام میکند و به حق میسراید:
“گر برانی برود، گر برود باز آید
ناگزیر است مگس دکه حلوایی را”
احساس میکنی چه مردی باید باشد سعدی که با کلام و سخن خود، اتابکان فارس(احفاد ایلخانی و مغول) را صید کرده است و با نصیحت و پند، تیغ آخته را از چنگ آنها به در میآورد.
شیراز، دیدنی زیاد دارد. همه جای شهر را که گشتی و دیدی، شیرینترین و زیباترین آنها، بقعه و آرامگاه حضرت احمدبن موسی(ع) را دیدار کن. به فارس که رسیدند، جمعیتشان فزون از ۴ هزار نفر شد. حاکم و والی فارس هراسان شد و ماجرا را به مامون نوشت و مامون پاسخ داد: “یا برشان گردان یا سرکوبشان کن”. بدینسان احمد بن موسی در شیراز، شربت شهادت نوشید و تربتش، زیارتگه اهل ایمان شد. هموطن، مسافر شیراز، زیارت قبول، التماس دعا.
متن ادبی در مورد سعدی شیرازی
سعدی شیرازی استاد مسلم سخن، شاعری اخلاق مدار است که توانست با اندوخته های حکیمانه و واژه های پرنغز و دلنشین بنای استوار زبان فارسی را مستحکم سازد و با سرودن شعرهای ناب و خلق شاهکارهایی همچون گلستان و بوستان خدمتی ارزنده به ادب و فرهنگ این مرز و بوم کند.
مشرف الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی شاعر، نویسنده و از بزرگترین سخن سرایان جهان در سده هفتم هجری است. وی در شیراز دیده به جهان گشود. شهرت او بیشتر به دلیل نظم و نثر آهنگین و غنی سعدیبه شمار می رود. این شاعر از چنان اعتبار و جایگاهی برخوردار است که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل دادهاند.
سعدی در برهه ای به دلیل شرایط نابسامان ایران، کشور را ترک کرد و این امر سرآغازی بر سفرهای طولانی وی بود. او پس از چندین سال سفر با اندوخته و تجربه های فراوان به وطن بازگشت و به تألیف آثار خود پرداخت.
«مواعظ، صاحبیه، قصاید سعدی، مراثی سعدی، مفردات سعدی، کتاب نصیحه الملوک، رساله در عقل و عشق، الجواب، مجالس پنجگانه و هزلیات سعدی» از جمله اثرهای استاد سخن پارسی محسوب می شود.
غزلیات شیخ سعدی از مشهورترین آثار وی به شمار می رود که در قالب نظم و نثر سروده شده است. در تمامی شعرهای او سعی شده تا فاصله ایجاد شده اجتماعی که شامل شکاف های فرهنگی، قومی، زبانی و مذهبی است، بیرنگ شود تا بتواند به انسجام و همبستگی دست یابد.
او معتقد بود که تضمین سلامت و امنیت فردی در جامعه تنها در هنگامی صورت می گیرد که منشا و صاحب قدرت سیاسی به حفظ و حراست از حقوق افراد جامعه توجه و بدان عمل کند.
شهرت سعدی تنها مختص به ایران نیست، حتی در زمان خودش به هندوستان و آسیای صغیر نیز آوازه اش رسید. شهرت این شاعر بیانگر چند نکته بود؛ نخست اینکه او زبان شیوای خود را وقف مدح و احساسات عاشقانه نکرد و دیگر آن که وی شاعری جهانگرد به شمار می رفت که تجربه های خود را برای دیگران با زیبایی و شیرینی بیان می کرد.
نام اصلی: ابومحمد مُصلِحالدین بن عبدالله
زمینهٔ کاری: شاعر و نویسنده
زادروز: ۵۸۵ یا حدود ۶۰۶ هـ. ق. / حدود ۵۸۹ خورشیدی/ ۱۲۱۰ میلادی – شیراز، ایران
مرگ: حدود ۶۹۱ هـ. ق. / حدود ۶۷۰ یا ۶۷۱ خورشیدی/ ۱۲۹۱ یا ۱۲۹۲ میلادی – شیراز، ایران
ملیت: ایرانی
محل زندگی: شیراز، مصر، فرنگ، …
در زمان حکومت: سلطان محمد خوارزمشاه، سلطان غیاثالدین
رویدادهای مهم: هجوم مغولان
لقب: استاد سخن، پادشاه سخن، شیرینسخن، شیخ اجلّ، مصلحالدین
کتابها: گلستان به نثر و بوستان به نظم و…
دیوان سرودهها: بوستان (در بحر متقارب)، غزلیات، مواعظ، مراثی، …
تخلص: سعدی
دلیل سرشناسی: نظم و نثر آهنگین و قویِ آثارش
متن ادبی در مورد اردیبهشت شیراز
اردیبهشت ماه شیراز و سعدی شیرازی
ایسنا/فارس شیراز، شهر اردیبهشت است، وقت خوش نفس کشیدن، ماه شکوفهها، پرندهها، نسیم و گل و باغ و گشت و گذار، ماه سعدی، ماه شیراز، ماه بهارنارنج و گلهای خوشبوی یاس و تمام خوبی اردیبهشت شیراز را باید از سعدی پرسید.
به گزارش ایسنا، دلربایی و طنازی و روح نوازی بهار شیراز، به امروز و دیروز نیست، پیشینه آن ریشه در روزهای فر جمشید دارد، همان روزهایی که شیراز پایتخت بهاره هخامنشیان شد.
وقت خوش اردیبهشت شیراز را باید از سعدی پرسید، همو که در اول اردیبهشت، ره صحرا و باغ میگرفته و زیر سایۀسار درختان و کنار جویبار، طرح گلستانی را پی میریزد که با تطاول باد خزان آسیبی نبیند و گلهایش همچون گلهای بهاری، بی وفا و ناپایدار نباشند.
اگرچه بهار شیراز را بسیاری ستودهاند و در وصف آن نوشته و سرودهاند، اما ابتدای اردیبهشت به نام سعدی ثبت شد، همان افصح المتکلمین و البته میانه این ماه بهشتی، نام شیراز را بر جان خود حک شده دید تا در دفتر ایام پیوند ناگسستنی شیراز و اردیبهشت، برای همیشه ماندگار بماند.
شاید در آن روزگاران شیراز را باغها در برگرفته بود و امروز عرصه به باغ و گل تنگ شده است اما هنوز هم به اردیبهشت که میرسی، نفست پر میشود از عطری روحافزا، هنوز هم پارک حاشیهای بلوار چمران رونقی به طبیعت شیراز میبخشد. هنوز هم کوچهباغهای عفیفآباد یادآور میشوند که بهار شیراز دیدنی و دلفریب است .
شاید همین باشد که مسافرتهای نوروزی که در همه جای ایران تا نیمههای فروردین پایان میپذیرد، در شیراز اما بهار نارنجش همچنان ادامه دارد. این شهر هنوز پر است از مسافرانی که مشتاق دیدن گلهای باغ ارم و خنکای حافظیه و انداختن سکه در حوض سعدی و به دنبالش آرزویی در دل هستند .
میانهی بهار و در اردیبهشت هرکه به شیراز وارد شود، همزمان با پرشدن مردمک چشمش با تصویر گنبد فیروزهای آقا احمدابن موسی(ع)، عطری بهشتی را نفس خواهی کشید؛ عطری که با هر دم که فرو میدهی، جان را پر میکنی از شمیمش و هر بازدم را به امید دمی دیگر، بیرون میدهی.
شیراز و بهار، شیراز و اردیبهشت، شیراز و عطر و لطافت مسحورکنندهی شکوفههای نارنج، گلبرگهای سفید و لطیفی که در میان برگهای پهن و سبز درختان همیشه سبز نارنج، چشم را به میهمانی بینظیری میبرد و حظی خوش، لذتی ماندگار و ماندگارتر که از کنار باغ ملی، با آن همه نارنج، به سوی آرامگاه خواجه بروی و بر سر حوض و در جوار مزار آن عارف یگانه، بر دیوانش، تفعلی بزنی و رخصتی بگیری و راهی آرامگاه افصح المتکلمین شوی.
میانه راه رسیدن به بارگاه شیخ اجل، چشم و نفس را از حظ دیدار و شمیم عطربهار نارنجهای باغ دلگشا باید پر کرد و تا بر دوست پرکشید.