چند ز شیراز و از رومم دگر
جند ز شیراز و از رومم دگر، شعر هنری عظیم و بسیار با ارزش که از زمان قدیم در فرهنگ ها و تمدن های مختلف وجود داشته است.
این هنر بی نظیر به شاعران این اجازه را می دهد که احساسات، تجربیات و زندگی را با استفاده از کلمات و وزن های مخصوص به شکل خاص بیان کنند.
در ادامه نیز در مورد شعر و شاعری در شیراز بین توضیح خواهیم داد با ما همراه باشید.
زندگینامه:
زیرا تولد و وفات اوحدی در مراغه اتفاق افتاد، او به نام مراغهای شناخته شد. در ابتدا تخلص او صافی بود، اما به دلیل ارادتی که به پیر و عارف مشهور، ابوحامد اوحدالدین کرمانی داشت، تخلص او را به اوحدی تغییر داد. اوحدی در دوران پادشاهی ارغون خان مغول به شاعری معروف پیوست. پس از انتخاب غیاث الدین محمد به وزارت، اوحدی مثنوی جام جم خود را به نام وی به نظم درآورد. او یک مدت در اصفهان زندگی کرد و سپس دوباره به مراغه بازگشت. آرامگاه او در مراغه واقع است، و در حال حاضر یک موزه دائمی نیز در مقبره اوحدی در مراغه وجود دارد.
مذهب شاعر چند ز شیراز و از رومم دگر:
دربارهٔ مذهب اوحدی مطلبی به صراحت بیان نشدهاست، اما در دیوان او اشاراتی به اعتقادات وی به تشیّع وجود دارد. او چندین بار از علی، حسین، رضا و مهدی یاد کرده و این اشارات نشاندهنده اعتقادات تشیعی او است. با این حال، برخی استدلال میکنند که او ممکن است شافعی بوده باشد، به دلیل اشارات به خلفای راشدین و «چهار یار» در اشعار و اشارهٔ او به «شافعی».
آثار و اشعار:
اشعار اوحدی مراغهای از ابتدا تاکنون مورد توجه بودهاند و تعداد آنها به ۱۴٫۷۲۹ بیت میرسد. از آثار اوحدی دستنویسهای بسیاری باقیمانده است، از جمله:
- دیوان: شامل قصاید، غزلیات، ترکیبات، ترجیعات و رباعیات.
- جام جم: شامل مثنویهای اوحدی.
- منطقالعشاق (یا دهنامه، محبتنامه): شامل نامههایی عاشقانه که میان عاشق و معشوق رد و بدل میشود
اشعار در وصف شیراز:
نام شیراز در اشعار فردوسی، شاعر قرن چهارم هجری، در بخش مربوط به ساسانیان آمده است. او به شهر شیراز به عنوان جهاندیدهای اشاره میکند که سپهبددل و گردنافراز بوده است. این شهر مرزبان بد بزابلستان را بسته و به بغزنین و کابلستان هم مراقبت کرده است.
فرخی سیستانی در قرن پنجم هجری به شهر شیراز اشاره کرده و نسبت به زیارت احمدبن موسی (ع) در این شهر توصیه میکند. از سوی دیگر، حکمت سنایی نیز در قرن ششم به زیباییهای شیراز اشاره کرده و خطبه بر نام شیراز در بغداد را توصیف کرده است.
سعدی، شاعر بزرگ ایرانی در قرن هفتم، به طریق مختلفی به شیراز اشاره داشته است.
این اشعار نمونههایی از شهر شیراز در اشعار شاعران مختلف است که زیباییها و خصوصیات این شهر را با کلام آنها میتوان به تصویر کشید.
شهر شیراز در شعر ایرانی<چند ز شیراز و از رومم دگر>
شهرها در شعر ایرانی نقشی مهم و پررنگ دارند. شعرا با اشاره به نام شهرها، ابعاد مختلفی از جغرافیای ذهنی و فرهنگ شهرها را در اشعار خود به تصویر میکشند. این اشارات به شهرها ممکن است به دلیل سفر شاعر به آن شهر، توجه به ویژگیها یا رویدادهای مهم شهر، یا حتی مدح یا ذم شهر باشد.
1. فردوسی: فردوسی، در شاهنامه دربارهٔ شیراز به عنوان شهری با جغرافیای زیبا و مرزبانی فرموده است.
2. سعدی: سعدی در شاهکارهایش، به شیراز به عنوان نماد عشق و زیبایی اشاره دارد. او به خاک شیراز چشم میزند و این شهر را به عنوان جایی پر از خوبی و شکوه توصیف میکند. اشعار سعدی حاوی احساسات وطنپرستانه و افتخار به شهر و مردم شیراز است.
3. حافظ: حافظ با زبانی شاعرانه و متراکم، به شیراز اشاره میکند و آن را به عنوان جایی از عشق و مهربانی توصیف میکند. او با ترکیب زیباییهای طبیعت و عشق، شهر شیراز را به عنوان محلی خاص و ممتاز معرفی میکند.
4. امیر معزی: امیر معزی نیز از شیراز به عنوان مکانی دلنواز و پراز اشعار زیبا یاد میکند. او در ابیات خود به شکوه و زیباییهای این شهر اشاره دارد و شیراز را محل توسعه ادبیات و هنر میداند.
خلاصه: اشعار ایرانیان دربارهٔ شهر شیراز غنی از احساسات و توصیفات زیباست. شاعران با استفاده از زبان شاعرانهای، ویژگیهای جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی و هنری شهر شیراز را به تصویر میکشند و از آن به عنوان مکانی خاص و پرافتخار بازنمایی میکنند.
چند ز شیراز و از رومم دگراز اوحدی مراغه ای:
گفتمش: آمد ز غمت دل به جان، گفت: “گرت جان به لب آید ملنگ”
دست خودم را در آغوش من آورد عور، آنکه همی داشت ز من عار و ننگ
او شکر افشان و دلم شکر گوی: “کانچه همی خواستم آمد به چنگ”
صبح چون از خواب درآمد سرم، دست خودم بود در آغوش تنگ
اوحدی این راز چو دانست باز، در فلک انداخت غریو و غرنگ
کانچه دل اندر طلبش میشتافت، در پس این پرده نهان بود، یافت
نشنود از پرده کس آواز من، تا نکند راست لبش ساز من
من نه به خود گفتم، از آنست عقل، بیخود و حیران شده در راز من
تا نبری ظن که به بازیچه بود، دیدهی شب تا به سحر باز من
بیش نگویی سخن از ناز او، گر بتو گویم سخن از ناز من
ای که ز گستاخی من غافلی، خیز و ببین بر لب او گاز من
چند ز شیراز و ز رومم، دگر، رخت به روم آور و شیراز من
واقعهی عشق نگوید به تو، جز نفس واقعه پرداز من
گر چه منم آخر این کاروان، نیست پدید آخر و آغاز من
بس دل افسرده سر انداز شد، از دم چون تیغ سر انداز من
کی به چنان بال رسد، اوحدی، مرغ تو در غایت پرواز من
من لب خود کرده ز گفتن به مهر، شهر پر آوازهی آواز من.
سپاس فراوان از همراهیتان برای دیدن دیگر مقالات و پست های مفید از سایت دیدن کنید.